FFFFFFFFFFFFFF

داستان مهاجر؛ رنجهای خاطره انگیز من در مسیر مهاجرت به آلمان

بعد از چند سال کارگری تو یکی از شهرک های صنعتی جنوب تهران یه مغازه کوچک شیشه بری برای خودم باز کرده بودم. کارم بد نبود همیشه کارم رو با یکی دو تا کارگر که از دوستان خودم بودند پیش می بردم. 

ادامه ی مطلب ...

برای دسترسی به ادامه ی مطلب، باید عضو سایت بشوید. اگر قبلا در سایت عضو شده اید، برای ورود به سایت اینجا کلیک کنید.
هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است.
ارسال نظر برای این مطلب غیر فعال شده است!