FFFFFFFFFFFFFF

داستان خوانندگان؛ یک اتفاق ناخوش در یک روز گرم

فرستنده؛ محمدامیر جعفری / میمه

به بهانه اینکه روزهای زوج کلاس دارم همراه خانواده به مسافرت نرفتم. سه شنبه شب بود، بعد از شام با بچه های محل رفتیم خانه ما. تا اذان صبح حرف زدیم و خندیدیم ...

بعد از نماز صبح یک قابلمه گرفتیم دستمان و همراه حمزه رفتیم کله پزی. چند دست بنا گوش و یک دست زبان. بعد از اینکه سرشار از چربی و انرژی شدیم همه همانجا خوابیدیم.

ادامه ی مطلب ...

برای دسترسی به ادامه ی مطلب، باید عضو سایت بشوید. اگر قبلا در سایت عضو شده اید، برای ورود به سایت اینجا کلیک کنید.
هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...