FFFFFFFFFFFFFF

پاورقی؛ غروب ستاره های دلشکسته (قسمت شانزدهــم)

ساعت 5/5 تو راه باغ حسنی بودیم. همه چیز مثل گذشته بود. بیابانهای گرمازده، گندمزارهای دم کرده و بالاخره باغ متروکه آقای حسنی که در سکوت و خاموشی فرو رفته بود. از پرچین های سوخته و فرو ریخته باغ داخل شدیم

ادامه ی مطلب ...

برای دسترسی به ادامه ی مطلب، باید عضو سایت بشوید. اگر قبلا در سایت عضو شده اید، برای ورود به سایت اینجا کلیک کنید.
هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است.
ارسال نظر برای این مطلب غیر فعال شده است!